چقدر حالم بد هست .
یادآوری خاطرات گذشته دوباره دلم را به درد آورده .
فکر میکنند وقتی همه چیز کات شد کم کم فراموشی به سراغ آدمها میاد .
ولی نمیدونند که من با بقیه آدمها فرق دارم .
روحم . جسمم . خودم در عذابیم .
عذاب وجدانی دارم که حالا حالا ها خیال رفتن ندارد .
بیشترین زجری که میکشم از این حرفش بود که میگفت همه چیز رو بسپار به من
من دلم نمیخواد تو رو از دست بدم . نمیخوام چند صباحی تو را داشته باشم .
دلم میخواد همیشه باشی .
و من چقدر احمق بودم که خام این حرفها شدم .
و اکنون از این حماقتم در عذابم .
چقدر راحت آدمها رو گول می زنند و چقدر ساده ازکنارشون میگذرن .
ه ,چقدر ,دلم ,رو ,آدمها ,کم ,ه ه ,همه چیز ,از این ,را داشته ,داشته باشم
درباره این سایت